
سرلشکر فیروزآبادی: صیادشیرازی فرماندهای متواضع بود
سرلشکر فیروزآبادی:
صیادشیرازی فرماندهای متواضع بود
صيادشيرازي اطمينان خاطري براي فرماندهان نيروهاي مسلح و به خصوص فرمانده ارشد آن يعني سرلشکر فيروزآبادي بود؛ چه آن زماني که معاون بازرسي ستاد کل بود و چه آن زماني که جانشين رييس ستاد کل شد. او کارهاي خود را با دقت و کامل انجام ميداد.
سرلشکر فيروزآبادي در ادامه به بيان آشنايي خود با صيادشيرازي و ويژگيهاي شخصيتي اين فرمانده پرداخته است:
نخستين بار نام شهيد صياد شيرازي را در مشهد و به مناسبت برخوردي که بني صدر با او پيش آورده بود شنيدم و آن هم اينکه در ارتش يک افسر متدين و انقلابي هست که بني صدر حضور او را تاب نميآورد. بار دوم هم در جهاد سازندگي نام او را شنيدم. در سالهاي اول جهاد، هر چند وقت يک بار شوراي اجتماعي تشکيل ميداد. در اين شورا از بزرگان دعوت ميشد شهيد صياد شيرازي يک بار به عنوان سخنران اين محفل آمد. يادم هست که پايش شکسته بود و با عصا راه ميرفت. حرفهاي بسيار انقلابي و شورانگيزي زد و حضار بارها با تکبير حرفهايش را تأييد کردند. در آن دوران، مؤمنان به انقلاب از اينکه حکومت در دست يک چهره ي منافق (بني صدر) گرفتار شده بود، بسيار ناراحت بودند، اما امام دستور به صبر آگاهانه داده بودند. شهيد صياد شيرازي کسي بود که با نهايت قدرت و شجاعت، به آگاهي بخشي در اين باره ادامه ميداد. در همان دوران نقش منحصر به فرد شهيد صياد شيرازي به هنگام تقابل با بني صدر، در ذهن تمام مؤمنان به انقلاب، برجسته شد.
شهيد صياد شيرازي از نظر شخصيتي انساني بود که وقتي در چيزي به يقين ميرسيد، امکان نداشت که سازش کند. در آن روزها ما مسئلهي جنگ تحميلي را داشتيم و نيروهاي انقلاب درگير جنگ بودند. از آن طرف هم مسئلهي کردستان را داشتيم که خط تجزيهي کشور را به دنبال ميکرد. هنوز هم ماهيت بني صدر براي همه روشن نشده بود. در آن زمان شهيد صياد شيرازي فرمانده يگاني از ارتش در منطقهي کردستان بود و موفقيتهايي هم کسب کرده و ضد انقلاب را سرکوب کرده بود. بني صدر ايشان را احضار کرده بود که شهيد صياد نپذيرفته و نرفته بود و بني صدر هم به عنوان فرمانده کل قوا، ايشان را عزل کرد.
بعد از عزل بني صدرتوسط حضرت امام (ره)، شهيد صياد شيرازي با حکم امام فرمانده نيروي زميني ارتش شد. در واقع شهيد صياد بود که به ارتش افتخار داد، زيرا در آن شرايط پذيرفتن فرماندهي نيروي زميني ارتش کار سادهاي نبود و همه شهيد صياد را از عمق وجود، به عنوان فرمانده پذيرفتند. من در زمان انتصاب شهيد صياد به فرماندهي نيروي زميني به تهران آمده و عضو شوراي مرکزي جهاد سازندگي بودم. همراه با اعضاي شورا و مهندس فروزش به دفتر شهيد صياد در نيروي زميني رفتيم، من تصور ميکردم حالا که با کسي که فرمانده نيروي زميني است روبرو ميشوم و يک وضعيت خاصي را خواهم ديد. اما ديدم که کاملا ساده و بي آلايش در يک اتاق ساده است. هنگام نماز مغرب بود که رسيديم، ديديم يکي از اتاقها را فرش انداختهاند و در حال خواندن نماز هستند، يکي از ويژگيهاي ايشان اين بود که نماز اول وقتش ترک نميشد و هميشه با اذان نماز ميخواند.
جهاد سازندگي هم تا روز آخر جنگ به عنوان نيروي سوم (مهندسي) در خدمت ارتش و سپاه بود. بچههاي جهاد با شهيد صياد ارتباطي صميمي داشتند، يک هفته بعد از اينکه من معاون دفاعي و جانشين نخست وزير در قرارگاه خاتم الانبياء(ص) شدم و به قرارگاه رفته بودم، ايشان آمد و مهمترين حادثهاي که از نظر من در آن زمان اتفاق افتاد اين بود که ايشان به عنوان فرمانده نيروي زميني ارتش تلاش کرد با فرماندهي سپاه هماهنگ شود و متحدا طرحهاي نظامي مقابله با دشمن را اجرا کنند. اين حساسترين دوران جنگ بود و در آن عملياتهاي بزرگ و درخشاني همچون طريق القدس، فتح المبين و بيت المقدس اجرا شد که در اين عملياتها مناطق وسيعي از سرزمينهاي اشغالي ميهن اسلامي از جمله شمال دزفول، بستان و خرمشهر آزاد شد. اينها از نتايج مهم عملياتهاي مشترک ارتش و سپاه بود که در سايه ايمان و صفاي باطن و درک انقلابي شهيد صياد از همکاري ارتش و سپاه شکل گرفتند.
شهيد صياد انساني خاضع و خاشع بود. در برابر مؤمنين تواضع داشت و ترس از خدا در وجودش موج ميزد. بر خودش و نفسش تسلط عجيبي داشت. در تواضع ايشان همين بس که هر جا براي سخنراني دعوتش ميکردند، ميرفت و برايش فرق نميکرد که وزارتخانه است، نماز جمعه است يا خانه يک دوست. ميگفت: من اينها را نعمت الهي ميدانم. من عاشق اينها هستم و از صميم دل با آنها صحبت ميکرد. بعضيها که به او حسادت ميکردند ميگفتند ميخواهد خودنمايي کند. اين هم يکي از مظلوميتهاي او بود. هميشه کارش را با اخلاص انجام ميداد و به اين حرفها کاري نداشت. به خاطر همين ارتباط صميمي و نزديکي که با مردم داشت ميبينيد تشييع جنازهاش آن قدر با عظمت برگزار شد.
انضباط مطلق ايشان نکتهاي است که ميخواهم بر آن تاکيد کنم. در کار، از سرباز انضباط مطلق ميخواست و در خارج از محيط کار، با همه برادر و رفيق و صميمي بود.
قلبي قوي و روحيهاي استوار داشت و نمونهي بارز «اشداء على الكفار و رحماء بينهم» به نظر من ويژگيهاي او را بايد امروز به همهي نظاميها اعم از ارتشي و سپاهي آموزش داد. ايشان با نهايت خضوع، خشوع و رفاقت با فرماندهي کل سپاه، برادرمان دکتر محسن رضايي همکاري ميکرد و در نتيجه توانستند آن موفقيتهاي درخشان را براي کشور به ارمغان بياورند.
در بحث تربيت اسلامي، ايشان چه در حيات و چه پس از شهادت يک اسوه است. شهيد صياد در عملکرد و تفکر فرماندهان امروز نيروهاي مسلح حضور دارد.
حضرت امام (ره) پس از پذيرش استعفاي شهيد صياد از فرماندهي نيروي زميني ايشان را به عنوان مشاور خود و عضو شوراي عالي دفاع تعيين کردند. اين شورا گاهي در محضر امام (ره) تشکيل جلسه ميدادند. در مقطعي که من به طور ويژه همکار شهيد صياد بودم، شوراي عالي دفاع، قرارگاهي به نام قرارگاه دريايي جنوب تشکيل داد و در واقع شهيد صياد، آن قرارگاه را در دفتر حضرت امام تشکيل ميداد و اطلاعات مخصوص خليج فارس، درياي عمان و جزاير را ميگرفت و طي گزارشي به شوراي عالي دفاع تقديم ميکرد. شهيد صياد به اين ترتيب نقشي عملي را در شوراي عالي دفاع و نقشي مشورتي را براي حضرت امام بر عهده داشت. در آن زمان در غياب شهيد صياد من شهيد صياد را به عنوان معاون بازرسي ستاد کل نيروهاي مسلح به محضر حضرت آقا پيشنهاد دادم. معظم له دستور فرمودند و شهيد صياد با نهايت تواضع پذيرفت و بسيار هم خوشحال بود که به نيروهاي مسلح برگشته و بسيار قوي و گسترده شروع به فعاليت کرد. دوران بازرسي ايشان دوران بسيار پربرکتي بود. چون يک شخصيت بزرگ نيروهاي مسلح بودند که ارتشيها و سپاهيها و مردم، همگي به ايشان اعتماد داشتند.
طي مدتي که شهيد صياد معاون بازرسي ستاد کل بود، بيش از ۱۰۰ مورد اختلاف بين يگاني و مناطق نظامي و مسائل داخل شهري را حل کرد. اين توانايي بالا، يکي از ويژگيهاي شخصيتي ايشان بود. او مشکلات بسياري را حل و گرههاي زيادي را باز کرد. در عين حال يک معلم نظامي و اخلاقي هم بود و چيزهايي را که صحيح بود، آموزش ميداد.
شهيد صياد همانند عده بسيار زيادي از انقلابيون، همان طور که انقلاب را از آن خودشان ميدانستند، خودشان را نيز از آن انقلاب ميدانستند. شهيد صياد به ولايت فقيه و رهبري اعتقاد قطعي و يقين کامل داشت؛ بنابراين هر ماموريتي که در اين سيستم و به ويژه در ارتش و نيروهاي مسلح به او محول ميشد، با دل و جان انجام ميداد و گاهي خودش هم کار را ابداع و ايجاد ميکرد. هيئت معارف جنگ يکي از ابداعات ايشان است که به عنوان باقيات الصالحات از وي به يادگار مانده است.
شهيد صياد به معناي واقعي يک بسيجي بود و هميشه ارتباطش را با بسيجيها حفظ ميکرد.
حضرت آقا به شهيد صياد به خاطر خلوص و ويژگيهاي شخصيتي بارزي که داشت، علاقهي ويژهاي داشتند و رابطه آن دو سرشار از صفا و معنويت بود. من در اين ملاقاتها، محبت دو جانبه آنها را کاملا احساس ميکردم. ايشان درباره شهيد صياد تعبير خاصي به کار بردند و شهيد صياد را يک افسر قهرمان ناميدند.
شهيد صياد با حفظ سمت معاون بازرسي، از سوي فرمانده معظم کل قوا به عنوان جانشين رئيس ستاد کل منصوب شد، به اين ترتيب کارشان پنج برابر شد، چون بازرسي را مثل گذشته انجام ميدادند و هيچ کم و کاستي پيدا نشد.
شهيد صياد بود که اتحاد بين ارتش و سپاه را به وجود آورد و آن پيروزيهاي عظيم در جبههها به دست آمد. لذا صدام کينهي عميقي نسبت به شهيد صياد داشت و در جلساتي با منافقين به شخص رجوي مأموريت داد که او را شهيد کند و شهادت صياد شيرازي يکي از قراردادهاي مهم بين رجوي ملعون و صدام لعين بود. منافقين از روحيه مردمي ايشان سوء استفاده کردند و صبح زود به عنوان رفتگر به ايشان نزديک شدند و نامهاي را به وي دادند و ايشان همان جا پشت فرمان ماشين مشغول مطالعهي نامه ميشود و آن منافق لعنتي به او شليک ميکند.
بوسه رهبري بر تابوت شهيد صياد، نشانهي اوج علاقه آقا به ايشان بود و اين علاقه به روح بلند، ايمان و معنويت شهيد صياد مربوط ميشد. حضرت آقا در بياناتشان دربارهي شهيد صياد فرمودند: اين افسر مؤمن، شجاع، پر اراده و پرانگيزه در سخت ترين مراحل در کنار امام و رهبري بود و همچون فرزندي براي امام، آن همه فداکاري، عزت، شرف، مردانگي و صفا را ارائه کرد.
در واقع شهيد صياد چه از لحاظ معنويت و چه از نظر خدماتي که انجام داد و هم به خاطر آثاري که از خود باقي گذاشت، به عنوان يک اسوه ماندگار در تاريخ انقلاب اسلامي و در خاطر مردم انقلابي ايران جاودانه خواهد درخشيد و الهام بخش مؤمنين و مجاهدان في سبيل الله خواهد بود و شايسته است که براي ترويج منش و ويژگيهاي برجسته ايماني، اخلاقي و رفتاري وي در همه زمينهها از هيچ تلاشي دريغ نشود.