
آخرین گلوله صیاد
نویسنده داوود امیریان؛ تهران: صریر، 1385 ش.
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
صیاد ماشین را از پارکینگ درآورد. دنده را خلاص کرد. مهدی گفت: «من در را میبندم»
به طرف در پارکینگ خانه رفت. چند متر آن طرفتر رفتگری نارنجی پوش جاروی دسته بلندش را به زمین می کشید و نرمهای خاک بلند میکرد. مهدی در را بست. سر کوچه موتور سواری را دید که سیگار میکشید و منتظر است. فکری شد آن شخص کیست این وقت صبح سیگار دود میکند؟ رفتگر به طرف ماشین آمد. مهدی سوار ماشین شد و ...
بیشتر